اشعار و مداحی حضرت زهرا (س)
1-
به نام حضرت حق نام عشق رو میخونم
بدون روضه میخوام غم و تو سینه بشونم
میخوام از شهری بگم با آدمای بی وجود
دوباره باید بخونم یکی بود یکی نبود
خانومی دل آسمونی و بزرگ و راحمه
دختر پیغمبر و اسم قشنگش فاطمه
همه ی مردم شهر و تو نماز دعا میکرد
همه ی دردا رو با ذکر علی دوا میکرد
گیسوان دخترش رو همیشه شونه میزد
حتی پیغمبر فقط دم از اون خونه میزد
اما بعد پدرش مردم شهر عوض شدن
همه ی آدما بر مرتضی پر غرض شدن
دیگه با زخم زبون به مولا طعنه میزدن
خون به قلب فاطمه با طعنه طعنه میزدن
اما اون لحظه که زهرا داشت به گریه جون میداد
اسم یا حیدر فقط به فاطمه توون میداد
.........
توی کوچه های تاریک هنوزم صدا میاد
صدای ناله ی زینب تا خود خدا میاد
بیایید بریم تو کوچه کنار در بلا
بیایید یاد بکنیم اون لحظه رو با گریه ها
بوی دو و صدای شیون و . گریه میاد
از تو خونه صدای بلند یا حیدر میاد
آسمون سیاه شده ملائک زاری میکنند
عرشیان از آسمون زهرا رو یاری میکنند
اون زمانی که کتک خورد ناموس خدا
حسنین گریه میکردند با هم و زینب جدا
بعد سیلی گوشواره از گوشاش جدا شده
دست زینب از تو دستای باباش رها شده
اگه با نگاه دل به کوچه خوب نگاه کنین
میتونین اشک خدا رو تو هوا نگاه نکین
کبودی صورتش به زخم دل نمک زده
دشمنش چنگی عظیم به سوی فدک زده
شاهدین ماجرای توی کوچه کم بودن
شاهد اصلی اون میخ محروق در بوده
دوست دارم گریه کنید از تمامی وجود
برای یاری زهرا تو کوچه هیچکس نبود
لگد محکمی با قدرتش در رو شکوند
بازتاب این لگد قلب مولا رو می سوزوند
محسن زهرا فقط قربانی کوچه نبود
زخم پهلو و کبودی رو گونه هم نبود
زخمی که مادر و کشت زخم قدیمیه دله
زخم چند ساله ی این آدما سنگدله
آدما پیامد مصیبت و گوش کنید
از صدای نالتون عالم و مدهوش کنید
غربت حید به حد اعلای دشمن رسید
که تو تشعیع جنازه کسی رو پیشش ندید
مرو ای تموم زندگی حیدر مرو ای تموم زندگی حیدر
بیایید دعا کنیم همه همیشه همه جا
که بیاد امام زمان ولی نعمت ماها
که بیاد بگیره انتقام سیلی رو یه روز
که بیاد پیدا کنه مزار مادر رو یه روز
یا ابا صالح پس کی میایی.....یا ابا صالح پس کی میایی
2-حضرت زهرا (س) دلش از ياس بود
دانه هاي اشكش از الماس بود
داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چكانيد اشك حيدر را به چاه
عشق محزون علي ياس است و بس
چشم او يك چشمه الماس است و بس
اي کاش فدک اين همه اسرار نداشت
اي کاش مدينه در و ديوار نداشت
فرياد دل محسن زهرا اين بود......
که اي کــــــــــــاش درب خانه مسمار نداشت
3-
فاطمیه قصهگوى رنجهاست .................... بهترین تفسیرسوز مرتضى است
فاطمیه شعر داغ لاله است ..................... قصه زهراى هجده ساله است
فاطمیه آتشافروز دل است ................... احتجاجش یك كتاب كامل است
فاطمیه سینهچاك دردهاست .................. شاهد نامردى نامردهاست
فاطمیه سوز دل را ساز كرد .................... دفتر داغ على را باز كرد
فاطمیه ماه گل افشردن است ............... فتح باب تازیانه خوردن است
فاطمیه قفل غم را شد كلید ...................چون كه دارد هم شهیده، هم
4-
چنان زناي دل فاطمه فغان برخاست
که جاي جاي مدينه به الامان برخاست
شکست شهپر جبريل از شکستن پهلو
که دود آه ملائک در آسمان برخاست
چو گشت سينه سپر در مقابل مسمار
پسر به ياري مادر در آن ميان برخاست
چو بست دست علي را ز خانه اش بردند
يگانه همسر او با قد کمان برخاست
گرفت دامن او را رها نکرد ز کف
که تازيانه قنفذ به ترجمان برخاست
چو گشت فاطمه نقش زمين به ياري او
چهار ساله گلي در بر خزان برخاست
حديث کوچه چه گويم که مجتبي داند
چو خورد فاطمه سيلي ز جا چه سان برخاست
قسم به غربت مظلومي علي زهراء
براي حفظ ولايت به بذل جان برخاست
خموش شاعر ژوليده دم مزن ديگر
که ناله از جگر صاحب الزمان برخاست
5-
دلم مشغول آن یاس کبود است
نشانی های اورا جمع کردم
چه سازم سرسرایم پرزدود است
6-
ما فاطميان اهل خرابات بهشتيم
خاكيم ولى خاك نجف روضه سرشتيم
گاهى شجر طيّبه گاهى شجر طور
گه اهل بهشتيم و گهى باغ بهشتيم
ما مزرعه گريه شبهاى علىايم
او آب به ما داد و كنون حاصل كشتيم
در عمر كم خويش فقط اشك فشانديم
يعنى كه در اين باديه جز نور نكشتيم
برما حرجى نيست اگر باده كشيديم
آن را كه در اين مدرسه گفتند نوشتيم
7-
مريم از يک نسبت عيسي عزيز
از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
نور چشم رحمة للعالمين
آن امام اولين و آخرين
آنکه جان در پيکر گيتي دميد
روزگار تازه آيين آفريد
بانوي آن تاجدار هَل اَتي1
مرتضي مشکل گشا شيرخدا
پادشاه و کلبه اي ايوان او
يک حُسام2 و يک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن يکي شمع شبستان حرم
حافظ جمعيت خَيرُالاَُمم
تا نشيند آتش پيکار و کين
پشت پا زد بر سر تاج و نگين
و آن دگر مولاي ابرار جهان
قوت بازوي احرار جهان
در نواي زندگي سوز از حسين
اهل حق حريّت آموز از حسين
سيرت فرزندها از امّهات
جوهر صدق و صفا از اُمّهات
مزرع تسليم را حاصل بتول
مادران را اُسوه ي کامل بتول
بهرمحتاجي دلش آن گونه سوخت
با يهودي چادر خود را فروخت
نوري و هم آتشي فرمانبرش
گم رضايش در رضاي شوهرش
آسيا گردان و لب قرآن سُرا
آن ادب پرورده ي صبر و رضا
گريه هاي او زبالين بي نياز
گوهر افشاندي به دامان نماز
اشک او برچيد جبريل از زمين
همچون شبنم ريخت بر عرش برين
رشته آيين حق زنجير پاست
پاس فرمان جناب مصطفي است
ورنه گرد تربتش گر ديدمي
سجده ها برخاک او پاشيدمي
اي ردايت پرده ناموس ما
تاب تو سرمايه فانوس ما
طينت پاک تو ما را رحمت است
قوت دين و اساس ملت است
کودک ما چون لب از شير تو شست
لا اله آموختي او را نخست
مي تراشد مهر تو اطوار ما
فکر ما گفتار ما کردار ما
اي امين نعمت آيين حق
در نفسهاي تو سوز دين حق
دور حاضر ترفروش و پرفن است
کاروانش نقد دين را رهزن است
آب بند نخل جمعيت تويي
حافظ سرمايه ملت تويي
از سر سود و زيان سودا مزن
گام جز بر جاده آبا مزن
هوشيار، از دستبرد روزگار
گير فرزندان خود را در کنار
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوه زهرا مبند
تا حسيني شاخ تو بار آورد،
موسم پيشين به گلزار آورد
8-
هر چه گفتند و شنیدم نمی از دریاست
ما چه گوییم ز مدح تو که مداح خداست
قرنها می گذرد از شب دفن تو ولی
شیعه می سوزد از این درد که قبر تو کجاست
9-
تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
ای مرگ بگیر از من یکباره جوانی را
جان میرود از دستم خون خوردم و لب بستم
باید ببرم در گور غم های نهانی را
در آرزوی مرگم افتاده بَرو بَرگم
دارم ز جهان تنها این باغ خزانی را
یاد از پسرم آمد خون از بصرم آمد
دیدم بملاقاتم تا قاتل جانی را
مظلوم تر از من نیست گر هست بگویم کیست ؟
آنکس که نهد در گور این قد کمانی را
در مسجد و در کوچه دیدیم من و حیدر
او غاصب اول را من سیلی ثانی را
بس راز بهم گفتیم تا هر دو پذیرفتیم
او خونجگر خوردن من اشک فشانی را
«میثم» چه نوا خواندی زین زمزمه سوزاندی
هم اسفل و اعلا را هم عالی و دانی را